بنام خدا
شغلهایی که نیستندومعلوم نیست کجاوچرارفتند
شب سردزمستان ازداخل اطاق به حیاط خانه می نگریستم/همه جاسفیدوپرازبرف بود/طبیعت خدادرزمستان هم زیباست وانسان رابه تحیروتفکروامیدارد/خواهرم ناگهان جمله ای چندریشتری به زبان جاری نمود{..... راستی پرنده های کوچک بااینهمه برف وسرماوبی غذایی کجان؟نمیرن؟
وشروع کرد به گریه ..... }باگریه خواهرم منهم مکدرشدم ولی نه غافل ازحکمت خداومنهم گریستم/امروزبازدر۵۰سالگی گریستم نه بخاطرپرنده های گرسنه زمستان /بلکه بخاطرآدمهایی که نیستندومعلوم نیست کجاوچرارفتند/خانواده آنهاچه میکنندوشادگریستنشان راکسی نمی بیند؟
میدانید ازچه کسانی حرف میزنم؟آری از چینی بندزنها/فرفره وجغ جغه فروشها/یخ فروشها/کشک سابیها/شیشه فروشهای دوره گرد/کت وشلواریهای دست دوم فروش/چاقووقیچی تیزکنهای دوره گرد/آب حوضی ها/دلاکهای حمام عمومی/بستنی فروشهای دوره گرد/روضه خوانهای ماهیانه ما/
شیرفروشهای دوره گرد/بابانفتی های دوره گرد/پهلوان های زنجیرپاره کن دوره گرد/مارگیرهای دوره گرد/حصیرفروش های دوره گرد/گاریچی های باروکالا/درشکه چی های شهری/.................
وحالارییس هیاءت مدیره ومدیر عامل شرکت تعاونی ایمان تاکسی پایتخت(محمدمهدی مخبری).
۸
به نام خدا
من خود را سرباز ولایت و مدیر شرکت حمل و نقل خصوصی و فعال اقتصادی و غیرسیاسی می دانم . مسئولین و مدیران خدمتگزار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را دوست داشته و به آنان احترام می گذارم و ایران اسلامی را دوست داشته و آرزومندم پرچم ایران اسلامی همچنان افراشته و استوار برقرار باشد .
از امروز با این کلمات آغازین یادداشتهای خود را قلم می زنم و آن را بعنوان خاطراتی معنوی به نام تنها دخترم یادگاری گذاشته و اجازه چاپ آن را در حیات و غیر حیاتم به وی تفویض می نمایم .
بنام خدا من محمدمهدی مخبری هستم وازامروز به جمع شماوبلاگ نویسان ملحق شدم.خوشحال خواهم شداگرنظرات خودتان را راجع به یادداشت های حمل و نقل و حقوقی من ارایه نمایید