محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

بیادتویی که مرامشوق بودی،وبه عشق تویی که مرازنده نمودی

قلم رابرداشته تاباکلمات ،جملاتی نونگارش کنم،میدانم جملاتی که بتوانداحساس بیرونی ودرونی مرابتونشان دهدیافت نکرده ونخواهم یافت،امابابضاعت کم برایت مینویسم،برگ سبزی است تحفه درویش:آسمان آبی درشب باماه وستارگانش نقاشی زیباونقش بسته  خدابرمحیط زمین است،دراین زمین به این زیبایی خداتورانیزنقاشی نمود،تادرون دفترقلبم جاسازیت کنم،مهربانیت مزیدعلت ودوست داشتنت اثاث عشق گردیده است،گربگویم تندیس عشق بیراه نگفته ام،دروصف خوبیهات همین بس که وقتی هستی ،نیازی نیست به کس وچیزی فکرکنم،اگرانشاءکلاس درس علم بهتراست یاثروت می بود،یقین داشته باش مینوشتم نه علم بهتراست نه ثروت تاوقتی توهستی،بودنت آرزوست ،دوری ازتوسخت وسخت ترشده ،شایدآنانیکه تراهرروزمی بینن،ازحسرت ندین دل مابیخبرن،صدایت آرامش خاصی بمن میدهد،درهیاهوی صداها،تفکیک صدای توبرایم ساده وآسان است،ستاره درخشان آسمان آبی من ،بمان تاآسمان دلم آبی بماند،ودغدغه نبودنت بیش ازاین داغونم نکند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد