محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

کپی ازبلاگ فا مخبری:mohamadmehdimokhberi.blogfa.com

بنام خدایی که هست

زمان های قدیم ،البته نه خیلی قدیم،دکه های یخ فروشی بود،سرکوچه ماهم دکه یخ فروشی بود،تابستانها یخ میفروخت وزمستان ها ،لبووباقلی،چون اون روزهاهمه خانواده ها یخچال نداشتند،ازاینروبرای آب وشربت وآبدوغ ،یخ ضرورت داشت،ودوریال که میدادیم چقریخ میگرفتیم،البته مادربزرگ من هرگزیخ نمیخرید،وآب خنک راازکوزه می نوشید،ازهمه ماهم خدابیامرزسالمتربود،روحش شاد،باری اینک که یخچالهای یخ سازوآبسردکن وگرمکن آمده است این دکه های یخ فروشی جمع آوری شده اندوازنسل آنهاکسی باقی نمانده ، هیچوقت فکرنمیکردم بزرگ که شدم یخ فروش سرکوچه امان دیگرنباشد،این رسم روزگاراست ای یار**روزی هم من نخواهم بود وحسرت نبودنم رابادل یدک خواهی کشید**من یخ فروش نبودم ،چون اونهاهمیشه خنک وسردبودن ،چون بایخ تماس داشتند،**ولی اگرنبودم ،برمزارم یخ بگذاریدکه لااقل ازگرمای آن دنیاکمی کاسته شود** محمدمهدی مخبری مورخه 1398/4/6 ساعت 22 /30

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد