محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

دلنوشته بهاری اردیبهشت:باران بهاری

بنام خدایی که شکرگزاریش تسلی دلهاست

درهوای بارانی بهاری بدون چترراه می رفتم،تنهافارغ ازهمه،باریدن باران وشستن برگ درختان،شورشوره صدایش درتماس باآسفالت خیابان وکوچه هاطنین ونوای آرام بخشش،خلوتی گذرگاه هاازآدمیان حس عجیبی رابمن هدیه می دهد،خورشیدتابشش کم است ولی هست،این باران چه نعمتی است برای عشاقی که بهم عشق میورزن،تنهایی هم زیباست برای مرورخاطرات ازدست رفته وبازنگشته دوران نه دور،تلاطم تلقی این بی توازنی گذشته هاخودزیرباران تکرارمکررات است،من تنهایی راتقدیروقسمت نمیدانم،تنهایی مجازات است که آدمیان درپس کوچه های آمال وآرزوهاازآن خودمیکنند،خداخالق عشق است،همه چیزرامشترک آفریده،شب وروز،ماه وخورشید،مردوزن،سختی وآسانی،خوشبختی وتیره بختی،بردوباخت،سرماوگرما،اماماخودرامحکوم به شب وتاریکی نموده ایم،ازشفافیت دریالذت میبریم لاکن شفافیت خودرافراموش کرده ایم،یارادشمن ودشمن رادوست کرده ایم،ازحال میگذریم وبیادحال گذشته وازدست رفته پشیمانگرایی راپیشه میسازیم،امروزفدای دیروزودیروزرافدایی آینده کرده ایم،درظاهرهم راداریم ودرباطن باهم نیستیم،برای همین تنهایی مرحم دردهاشده،شنونده هاگیرنده گی خودراازدست داده اند،ماهم اززبان افتاده ایم چون جای آن دیگردردلهانیست،کتابها وخاطرات آدمی همچون آشپزخانه خانه ها اوپن شده،اسرارورازهافایل بازآدمیان ودردسترس همگان قرارگرفته،دلهاگرمای خودراازدست داده اندوهمانندکوه های برفی درحال آب شدن هستند،شعرهاومثنوی های عشق وعاشقی رمان رشک وحسادت شده اند،داستان جنگ های قبیله ای ووایکینگهاوتسخیرناپذیران وگانگسترهای مافیایی برپرده عشاق نقش عمده ساخته است،مرام ومعرفت ودوست داشتن هابه ناجوانمردی وبی معرفتی ونقش بازی کردن های کاذب تبدیل شده است،راستی جایش راباکجی ودروغگویی تعویض نموده،یارها به بارهای سنگین بردوش عشاق تبدیل شده اند،باران نمیتواندشوینده این تحولات غیرانسانی باشد،باران فقط تسلی دلهای پاره شده وشکسته گردیده،الان زیرباران بهاری خیس وخیس ترمیشوم،اما احساسم به تنهایی وتنهابودن ذره ای تغیرنمیابد،دیگرزیرباران راه رفتن مراازبیراهه های کج مسیرکج خیالات نشتسه برتاروپودم رهایی نمی دهد،مسیرتاخانه رابااین افکارزیرباران بهاری درروزی آفتابی طی کردم،اینک به خانه رسیدم اماهمانندموش خیسی که همه لباسهای تن ووجودخیس گردیده امادل وروحش همچنان درکویرسوزان ناملایمات آدمیان خشک وبی آب است،پس چگونه است درکویرسوزان بی آب این علفهای تنهایی رشدونمونموده؟! جالب است که من مزرع دارنمونه تنهایی دراین کویربی عشق ومحبت تنهایی رانمووبارورنموده ام،بیایدبجای نمایشگاع گل وگیاه نمایشگاه خشکسالی وبی آب وعلف درختان تنهایی خودرابه معرض نمایش بگذاریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد