محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

عیدانه پانزدهم:پاکم کن ورهایم ساز

بنام خدایی که تسلی دلهاست

شب تاریکی همی شد،درکوی وبرزن جزصدای جولان دادن گربه گان شهرگرد ووزش بادورقص برگ درختان صدایی به گوش نمیرسید،همه مردمی  درشهرخوابند،شبگردباصدای بلندفریادمردم بخوابیدمن بیدارم راسرمیدهد،سگ شبگردهمراه وبی صدادرحال گشت هستند،مستی درکوچه ای مابین جوی وزمین افتاده است،شبگردبالای سرمست رفته وازاوسئوال میکند:چرااینجامعلق شدی؟مست که نیمه بدن و صورتش درون جوی میباشدمیگوید:معلق بودم وامشب معسر،شبگردبه مست کمک کردتاازجوی بیرون بیایدوسرووضعش رامرتب کند،مست که همچنان درمستی بسرمیبردبه شبگردگفت:من یارای راه رفتن وروی خانه رفتن ندارم،امشب رادرکوچه سرمیکنم تاصبح توان راه رفتن راداشته باشم،من عالمی راامشب باشوروحال حس کردم که تنهاییم فراموش گردد،تومراازحس خوبم رهاندی،حال بروتادرخلوتم تامستی برسردارم خدایم راصداکنم،تاامروزبااودردودلی نگفته ام،شایددرمستی روی آن داشته باشم تاگوشش پرکنم ازحرفهای نگفته،شبگردگفت:مگرخانه نداری وکسی منتظرت نیست؟مست گفت :منتظری ندارم چون خانواده ام راازدست داده ام،خانه هم ندارم چون بی خانه هستم،ازخداخواهم خواست امشب مراصاحبخانه کند،یاروخانواده ارزانی خودش،شبگردمراتنها رهاسازوسوی کارخودرو،شبگردوسگش براه خودادامه دادن،مستم تنهاباخدابازبان خودحرف میزد:خدایاتومستی بادهن نجس میخوام لاتی باهات سنگاموواکنم،من خوب نبودم ونیستم،هیچوقت برات حرف نزده بودم ولی میگن توهمه چیزهارومیدونی،مال واموال وخونه وزندگیموازدست دادم،زن وبچه ترکم کردن،شباتومیکده کارکردم وخوابیدم،اماازتنهاییم عرگزننالیدم،چون خودمومقصرمیدونستم ومیدونم،حالاکه مست شدم خداشناس شدم بهم نخند،فقط پاکم کن،رهام کن،صبح خورشیدونبینم،اگرندیدم میفهمم منوپاک کردی ومنوبردی،نمی خوابم وچشمامومیبندم،چشماموبازنکن،سکوت همه جاروفراگرفت،حتی وزش بادورقص برگ درختها،ازگربه هاهم خبری نیست،ساعت میگذردوصدای موءذن ازمسجدبگوش میرسد،شبگردوسگ دربرگشت ازگشت وگذارکاری درکوچه به مست میرسد،سراغش میرود،سگ شروع به پارس کردن میکند،شبگردبعدازسعی دربیدارنمودن مست متوجه میشودمست مرده است،گویاسالهاست مرده وجانی دربدن نداشته،شبگردنمازگزاران مسجدراباخبرمیکندتامیت روی زمین نماند،رازمست واین مرده که عزیزمحل میشودسالهای سال دردل شبگردمیماندوهمیشه برایش فاتحه میفرستد،خدایافغان ازتنهایی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد