دلنوشته تیرماه 2 :من وشب قدر

بنام خدا

مثل اینکه همه ماتوشبای قدریه جوری عرفانی میشیم،قصدی نداریم ولی یه کمی خوب میشیم،بخشش وکرامت ودست گیری ودوستی ومودت میادسراغمون،بطورکل یه آدم دیگه میشیم،یعنی خیلی عوض میشیم،مهربون ، دلسوز،راستگو،عفوکننده ،منصف ،بیگناه ،رازدار ،سعی میکنیم کسی رومسخره نکنیم ، فخرنفروشیم ،تکبروکنارمیذاریم،عزلت وکنج نشین خلوت یارمیشیم،مددرسون دستای تنگ میشیم . نمیدونم چی میشه که این چنینیامیشیم،من که خودم سعی میکنم عوض بشم ،محرم اسراراین واون بشم،آبروریزکسی نشم،اونایی که بهم بعد کردن وآزارم دادن روبی شرط وشروط می بخشم ناخداهم منوببخشه،رافع مشگلات میشم،راهنمای درست دیگران میشم،قدرشناس نمک سفره هامیشم،همدرد دردمندان میشم،راست میگم وازدروغ گفتن بیزارمیشم،عابدوزاهدکوچه هامیشم،دست گیربینوایان میشم،خانواده دوست وسفره دارحریم یارمیشم،اززورگویی وانحصارطلبی دورمیشم،امانتدارخوب مردم میشم،یارویاورایتام وفقرامیشم،من هرروزبه یتیماوبیماروسالمندان سرمیزنم ،قصدمیکنم تامدرسه پیرمردهاروراه بندازم،بله مدرسه ابتدایی پیرمردها ، ولی دردورن ابتدایی که درس میخوندم کلاس اولی ودومی ها طبقه سوم بودن،کلاس سوم وچهارم طبقه دوم بود، کلاس پنجم وششم طبقه اول بود،حالااگرمدرسه ابتدایی پیرمردهاروراه اندازی کنم چگونه کلاس اولی هاسه طبقه روبالا برن ؟ همه اشون مثل من پادرددارن وازپله بالا رفتن براشون سخت ودشوارشده،حالا ای کاش همون قدیمابود،نوجوان بودیم زنگ تفریح ازپله هاپایین میومدیم وتوحیاط مدرسه بازی میکردیم ،راستی تومدرسه پیرمردها زنگ تفریح کسی بازی نمیکنه ،اصلا ناظم لازم نیست همه کارشون خودشون منظم انجام میدن ،ماپیرمردهاشایدکلاس اول سوادآموزی باشبم ولی دکترای زندگی ونظم داریم ،همه پیرمردهای مدرسه پیرمردها نمره انضباط شون بیست کله گنده است.این پیرمردهاتوشب قدرنمیتونن به تنهایی جایی برن وحتما بایدباعصا وهمراهی پسر یانوه دختری یا پسری برند احیا نگه دارند،اتفاقا  خدابیامرزپدرم میگفت :شب های قدر بیدارشدن است نه بیدارماندن امیدوارم دراین شبهای قدر منهم بیدارشده باشم ،یادپدرم ،همسرم وپدرهمسرم وهمه رفتگان واسیران خاک گرامی باد.