محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

عیدانه دوازدهم:دایی کجاودایی کجاخودبخوانیدحدیث مفصل را

                          بنام خدایی که شکرگزاریش تسلی دلهاست 


                   سلام،قراربودعیدانه هاراهرروزدروبلاگ نوشته وبرای خواندن شمادرصفحه وبلاگ باشد،  امااینچنین نشدوچرانشد،نه درموقع فراغت ونه درشلوغی کارفرصت وسعادت نوشتن ازمن سلب گردیده بود،درگنجینه دل وفکرانبوه خاطراتی داشته ام،اماچه کنم فرصت کم داشته ام،امروزآدینه ماازشب پیش بلواهنری حادث شد،تانگارش این عیدانه میسرگردید،این توفیق نوشتن مخصوص کسی نیست نه مخاطب خاص ونه عامی دارد،فرق دایی بادایی وحق خواهی وبی حقی دارد،وطبیب ومداوااثری برصحنه افکاردارد،روزگارنحسی وافرادنجستی دارد،جملگی برهمگان مطلب خاصی دارد،گفتمااین قصه مخاطب خاص وعامی نخواهدداشت،نه مکدراثری است ونه خوشحال خبری ،لیکن نکته و جمله وپندخاصی دارد،دایی ماهم بایدگوش وهوش خاصی داشته باشدتاقصه خوش سرآید،وامااین قصه پرغصه نوانم به گفتن خسته بادلی شکسته :>>>>سنگتراشی تندیس عقابی میسازد،ازالقای درون خوش نمایی میسازد،اوازخلق تندیس عقاب مسروراست،هیبت وفروجلال تندیس عقاب برچهره اوشگفتی میسازد،غافل ازاینکه عقابش بره گوسفندی راکشته است،کفتران پشت بام عاشقی درپروازکبوتران راخورده است،این اثربیجان است لاکن یادعزیزان شکارشده زنده است،شیرینی خلق تندیس عقاب تلخی کام ونگاه وراث است،آه وناله وسوزوگدازعنصرغمگینی است،رب ماازعنصرخاک وسه عنصردیگرآدمی راخلق وازروح خود براومیدمد،میشودانسان که خدایی داردعالم،قادرولاشریک،خدایی که خودخلق نشده وخالق است،خدایی که فرزندندارد،فرشتگان رابه سجده انسان فرمان میدهد،همگان جزشیطان برانسان این مخلوق خدا،احسنت میگویند،یکی انسان مفیدوثمربخش جامعه ویکی مضروکج وپلیدجامعه،اماهمچنان خداراه رابرای بازگشت ازخطایا وخیانتهاوگناهان ودروغهاوحیله ها ونیرنگ ها وبه یغمابردن وسرقت اموال دیگران بازمیگذارد،اماهستن کسانی که راه راگم کرده وهمچنان ازاین پلیدیهامبری نمیگردند،چون دایی دارندکه به آنهاراه رابرای بازگشت نشان نمیدهند،این پدرومادرودخترخودراباشیطان وصفت های کرکس وروباه وکفتارواستادمعظم خودشیطان درهم نموده اند،آسیب دیدگانی چون ما ازدست این افرادبخداگله گذارنیستیم،حق گله هم نداریم،هرچه بماکرده اندتقدیربیخردی ودلسوزی وروان ساده مابوده است،نیرنگ وخدعه وفریب ودروغهایشان رادرکالبددل مهربان خودفراموش کرده بودیم،خسارات مالی دادیم،مصدوم ومفلوج ودست آویزشدیم،امابخداگله نکردیم،تازه به دل وعده دادیم که دایی حق ستان است ،ای دریغادایی خودطبیبی بودکه به حکیمی نیازداشت،اوخوددراین پرنفسابدنبال گذرعمرگریزراهی میخواست،من زخود بیخبری ازخبرخطایش cd اسرارهمی ارسال داشتم،تازه دانستم کلاهی بی پشم برسردارد،خواهروخواهرزاده اش تازه برایش نقشه داشتند،ترس ازمال این دنیا وخطرجان خود،راه را براستمرارخطا وگناه وشکستن حریم انسانی خواهروخواهرزاده سهل ترنیزنمود،من نبایدcd اسراربراومیدادم،اوکلاهی بی پشم وکلامی بی فرش نزدآنهامیداشت،ورنه من هم طبیبم دررشته تحصیلی خود،نه تکبرنه غروری دارم،منهم خواهروخواهرزاده ای دارم،نام منهم دایی ونام اوهم دایی،اما این دایی کجا وآن دایی کجا،دیگرچشم به مدددایی وعمووعمه وخاله وزن دایی وشوهرعمه وخاله ودختروپسردایی ودختروپسرعمه ودختروپسرعمونداشته وندارم،کفرهم نخواهم گفت فقط ازخداخواهم خواست،اینک ای ره روان کاروان فامیلی خودبدانیداین قصه ادامه خواهدداشت،خودبیدارشویدکه فرصت کم است،ناله وفغان آسیب دیده گان عرش خدارامیلرزاند،بس است ترس ازدست دادن اعتبارفامیلی،ترس ازبرملاشدن کارهایتان،خواهروخواهرزاده طبیبی آن نموده که کانون زندگی دیگران ویران شده است،حق نیست خاموش نشینید وتماشاگرباشید،زآن روزبترسیدکه ورق برگردد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد