محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

محمدمهدی مخبری

دلنوشته وخاطرات وقصه های اجتماعی

خاطراتی ازقانون جذب هفت رکن مخبری:قسمت دوم

بنام خدایی که شکرگزاریش تسلی دلهاست

اینکه هرشب یک مطلب درادامه تک موضوعی نگارش کنی هم برای نگارنده وهم برای خوانندگان سخت وکسل کننده میباشد،امابرحسب تکلیف برای ناتمام نموندن موضوع قانون جذب پیشنهادی بدون نتیجه گذاری،چشمان شماراخسته وفکرتان رامغشوش میکنم،به هرتقدیرجسارت مرادال برخودنمایی ننموده وعفوم نمایید،شکرخدایی راکه مارابرای شکرگزاریش لایق ومنتخب نموده است،وقتی رکن های قانون جذب رامرورمیکردم به بخشش وتواضع دقتی عمیق نمودم،چگونه انرژی مثبت صالحین درگاه خدامیتواندبیداری رابه خواب رفتگان هستی نویدبخشدوبیدارباشی آرام باشد،بزرگی میگفت روزگارای قدیم بنده صالح خدایی درمحله ای ازتهران دربی نشانی وهیاهوزندگی میکرد،شخصی ازدیاردیگرازمسافتهادورتربرای ملاقات باایشان به محله سکونت رسید،ازمیوه فروشی که روی چرخ تحافی به فروش انارمشغول بودپرسیدانارهات جند؟انارفروش گفت:منی(سه کیلو)دوتومان ،شخص گفت:یه من بده خوباشم بده میخوام دست خالی نرم خونه شیخ حسین،میوه فروش باصدایی ملایم گفت:مانوکرشیخ حسن هستیم وپول اناراتم میشه یک تومان،شخص تعجب کردچرااین همه تخفیف؟میوه فروش انارکشیده شده درترازوراکه درپاکت قرارداده لوددست شخص غریبه دادوگفت :نپرس فقط هرچی برااین مرذانجام بدم کم،غریبه که کنجکاوشده بودگفت:من ای مردراندیدم وازراه دورآمدم،برام بگوارادت بحرچیست؟میوه فروش به غریبه نزدیک شدوآرام گفت:من یکی ازشرورترین وبدترین دردای این محل بودم،روزی فهمیده بودیم شیخ دو تخته فرش ذرونیم خریده،بایکی ازنوچه هام نقشه کشیدیم که شیخ خونه نبودقالیچه هارودزدیده وبفروشیم،روزی که تومحل بودیم شیخ بهمراه زنش ازخونه رفتن ،ماازپشت بام واردحیاط وسپس اطاقهاشدیم ویک فرش راپیداکردیم،باخودمان گفتیم که کسی خونه نیست ازدرورودی خارج میشیم،تااومدیم درحیاط روبازکنیم شیخ وخانمش واردحیاط شدن،تاچشمم به شیخ افتاد،شیخ بهمون سلام کردوگفت :کلیدخونه روداده بودم ولی یادم رفته بودبگم اون تخته فرش زیر تختخوابه،اونم برداریدومنوببخشیداذیت شدین،درگوشمم گفت این دوتافرش روببربفروش وبراخودت یه کاسبی راه بندازتاخداکمکت کنه وعاقبت بخیرشی،من متعجب بانوچم رفتیم ازاون روزمریداین مردکه فرستاده خدابودشدم وتشکیل زندگی وخانواده دادم وبااین چرخ تحافی میوه های فصل میفروشم وازسرکوچه شیخ تکون نمیخورم که روزحمال نورانیشو ببینم،..... آری صالحان خداقانون جذب راپایه گذاری ویادگاردست ماسپرده اند،تاباخلق خداخوب ومتواضعانه برخوردکنیم،این اسرارخداپرستیست.













ف